چشم و هم چشمی
22 اسفند 1395 توسط طاهره رفيعي
حکایت خیلی هاست ….
🔷 فردی هنگام راه رفتن پایش به سکهای خورد. تاریک بود فکر کرد طلاست. کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند. دید ۲ ریالی است بعد دید کاغذی که آتش زده هزار تومانی بوده گفت: چی را برای چی آتش زدم. و این حکایت زندگی خیلی از ماهاست که چیزهای با ارزش را برای چیزهای بیارزش آتش میزنیم و خودمان هم خبر نداریم. آرامش امروزمان را فدای چشم و هم چشمی ها و مقایسه کردن های خود میکنیم و سلامتی امروزمان را با استرسها و نگرانی های بیمورد به خطر میاندازیم.