عدل خداوند
#حکایت
✏زنی به حضور حضرت داوود (علیه السّلام) آمد و گفت:
ای پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟! …
داوود (علیه السّلام) فرمود: خداوند آن عادلی است که هرگز ظلم نمی کند.🌹
سپس فرمود: مگر چه حادثه ای برای تو رخ داده است که این سؤال را می کنی؟
زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم. با دستم، ریسندگی می کنم. دیروز شال بزرگی را که مدّت ها بافته بودم در میان پارچه ای بستم و به طرف بازار می بردم تا بفروشم و با پول آن غذای کودکانم را برای مدّتی تهیّه سازم، ناگهان پرنده ای آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و الآن تهی دست و محزون مانده ام و چیزی ندارم که معاش کودکانم راتأمین نمایم.🍀
هنوز سخن زن تمام نشده بود که در خانه ی داوود را زدند، حضرت اجازه ی وارد شدن داد. ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (علیه السّلام) و هرکدام صد دینار(جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند:
این پول ها را به مستحقّش بدهید. حضرت پرسید: علّت این که شما دسته جمعی این مبلغ را این جا آورده اید، چیست؟
عرض کردند: ما در همین نزدیکی سوار کشتی کوچکی بودیم که طوفانی برخاست، کشتی آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم، ناگهان پرنده ای را در کمال تعجّب دیدیم که پارچه ی سربسته ای به سوی ما انداخت. آن را گشودیم در آن شال بافته ی خیلی بزرگی را دیدیم. به وسیله ی آن قسمت آسیب دیده ی کشتی را محکم بستیم و کشتی بی خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم، هرکدام صد دینار بپردازیم و اکنون این مبلغ راکه هزار دینار از ما ده نفر است به حضور آورده ایم تا هرکه را بخواهی به او صدقه بدهی🍃.🌺🍃
🌺
حضرت داوود (علیه السّلام) به آن زن متوجّه شد و به او فرمود:
پروردگار تو از دریا برای تو هدیه می فرستد، ولی تو او را ظالم می خوانی؟ سپس هزار دینار را به آن زن داد و فرمود:
این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن و بدان خداوندت به حال و روزگار تو آگاه تر از دیگران است