شهید مرتصی آوینی
🌻آفتاب غروب کرد که به پاسگاه رشیدیه رسیدیم، همانجا که بچه های گردان کمیل رشادت ها از خود نشان دادند.
📢🌾با دو نفر مصاحبه کردیم و مرتضی اشک می ریخت
بعد از صحبت ها آفتاب غروب کرد و در امتداد کانال ها حرکت می کردیم و با آقا سید مرتضی سرود می خواندیم.. کجایید ای شهیدان خدایی..
💐مرتضی به من گفت فردا این نوحه را بخوان تا فیلمش را بگیرم..
🍁بعد از سمت مسیر طلاییه و بازی دراز و کانی مانگا برگشتیم.. سید روایت را از سعید می شنید و گریه می کرد.. اشک می ریخت…
به مقر رسیدیم و باید برای فردا آماده می شدیم..
❤️مرتضی تا صبح نماز خواند و گریه کرد .. حتی سرباز ها هم تعجب بودند..
ساعت هفت و بیست دقیقه صبح حرکت کردیم و در حال پیچاندن موج رادیو بودم که رادیو قرآن را گرفتم.. آقا سید گفت، همینجا خوبه.. همینجا بگیر..
🌹مسیر را ادامه دادیم به قتلگاه که خیلی از شهدا دست در گردن هم به شهادت رسیدند نزدیک می شدیم.
اما سید اصرار داشت که مصاحبه ها در قتلگاه انجام شوند..
🌺گفتم سید قتلگاه هم مثل بقیه تپه ها و گودال ها دیگه …
همینجا مصاحبه رو بگیر..
سید گفت : نه اصغر جان.. می گردیم تا قتلگاه را پیدا کنیم..
🌴درست چند لحظه بعد از گفتن این جملات بود که .. مرتضی برای همیشه رفت و چه زیبا رفتنی..
20 فروردین، سالروز شهادت شهید سید مرتضی آوینی را گرامی می داریم..
📚کتاب: تکرار یک تنهایی