خون بهای آرامش
صبح یک روز تعطیل با افراد خانواده تصمیم گرفتیم به مسافرت برویم و مقصدمان را شهر آستانه قرار دادیم؛ این شهر در استان مرکزی و در ۴۲ کیلومتری اراک واقع شده است و دارای چهار امام زاده از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) و امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشد.
بعد از یک ساعت وسایل سفر را آماده و به طرف آستانه حرکت کردیم. در طول مسیر افراد بسیاری را می دیدم که آن ها هم برای گذراندن آخر هفته از شهر بیرون می رفتند تا به کوه و دشت بروند و به دور از دود و دم و شلوغی شهر، آخر هفته آرام و سالمی را در کنار خانواده داشته باشند.
چه هوای پاک و چه سکوت دل نشینی! خدا را به خاطر این آرامش و آسایش و امنیتی که باعث شده بود این طور مردم با خیال راحت به مسافرت بروند، شکر کردم. غرق در این افکار بودم که ناگهان متوجه شدم چیزی نمانده که به مقصد برسیم. در خیابانی که منتهی به حرم می شد، از ابتدا تا انتهایش تصاویر شهدا قرار داشتند. چه چهره های معصوم و چه نگاه های پر معنی و اسرار آمیزی! گویی تک تک آن ها نظارگر مسافران و زائران شهرشان بودند و می خواستند چیزی را به آن ها بگویند و بفهمانند.
آری، شهیدان زنده اند و نظارگر اعمال و رفتار ما، آن ها با نگاه پر معنی خود می خواهند به ما این مسئله را بفهمانند که اگر امروز با خیال راحت و آسوده به هر کجای ایران که می خواهید سفر می کنید و در کشورتان امنیت و آسایش دارید به خاطر خون هزاران شهید است که در گذشته برای پایداری و پیروزی انقلاب ریخته شده است و اگر امروز ما مانند کشورهای دیگر درگیر جنگ و خونریزی نیستیم، به خاطر پرپر شدن جوانان عاشقی است که بیرون از کشور و در غربت و مظلومیت با بیگانگان می جنگند تا ما روی آسایش را ببینیم.
پس ای کاش بدانیم که این آرامش چه خون بهای سنگینی را در گذشته و امروز داده است و ای کاش بعضی ها هم یادشان باشد و این صلح و آرامش را به نام خودشان تمام نکنند و در آخر، ای کاش یادمان باشد و یادشان باشد که ما هر چه داریم از برکت خون شهدا داریم.