اشتغال به درس و بحث
در آن ايام كه هنوز در كربلا ساكن بودم در كنار اشتغال به عبادات و توسلات و كوشش براى امر آخرت، با جديت تمام به درس و مباحثه مشغول بودم، به طورى كه يادم هست روزانه چهارده درس و مباحثه داشتم. علاوه بر آن به مطالعه ى اخبار و احاديث نيز علاقه مند بودم. از جمله كتاب «وسائل الشيعه» را مطالعه مى كردم و از آن خيلى استفاده مى بردم. و چون خداوند متعال ذهنى پاك مرحمت فرموده بود گاهى جناب آقاى رضوى رحمه الله با اعتقاد خاصى معناى بعضى از روايات را از حقير سؤال مى كرد و مى فرمود: چون ذهن شما مشوب نيست آنچه كه از روايت مى فهميد قابل اعتماد است.
هم چنين خداى متعال نورى مرحمت كرده بود كه بدون دقت در سند روايات و بدون مراجعه به كتب رجال، به محض اينكه روايتى را مى ديدم متوجه مى شدم كه آيا از ائمه عليهم السلام صادر شده يا نه. و حتى گاهى مى فهميدم از كدام يك از آن بزرگواران است!
وقتى آية الله حاج آقا حسين قمى رحمه الله به مرجعيت رسيدند تصميم گرفتند از طلاب امتحان گرفته و هر كس را كه در امتحان موفق شد در حوزه ى علميه بپذيرند؛ لذا همراه با فرزندشان و آقاى سيد زين العابدين كاشى كه او نيز مجتهد و از علماى كربلا بود سه نفرى شروع كردند از طلاب امتحان بگيرند. بنده نيز براى امتحان از كتاب «معالم» و «شرح لمعه» شركت كردم.
موقع امتحان معالم، خبر عبارتى را كه با «إنّ» شروع مى شد و در دو سطر بعد قرار داشت مرفوع خواندم. ايشان كه ديد صحيح خواندن عبارت آن قسمت از كتاب نقش مستقيم در فهم مطلب دارد فرمود: چرا مرفوع خواندى؟ گفتم: چون خبر «إنّ» است. ايشان خيلى خوشش آمد و حقير را تشويق كرد. آنگاه آقاى سيد زين العابدين گفت: چنين افرادى را بايد در حوزه نگاه داشت.
براى امرار معاش نيز روزانه دوازده شبانه روز نماز استيجارى مى خواندم. فشارهاى داخلى زندگى هم زياد بود و چنان مزاجا ضعيف شده بودم كه حتى مزه ى غذا را نمى فهميدم، لكن عنايات مولايم امام حسين عليه السلام چنان پى در پى شامل حالم بود كه اصلاً به اين امور جزئى توجهى نمى كردم. تا اينكه براى اقامت در جوار سرور عارفان و مولى الموحدين حضرت امير المؤمنين - صلوات الله عليه - عازم نجف اشرف شدم. قريب دو سال در آنجا ساكن بودم و طى آن مدت نيز حالات و عنايات فوق العاده اى نصيبم شد كه ان شاء الله برخى از آنها را جهت استفاده ى برادران ايمانى و آشنا شدن با اين امور نقل خواهم كرد.