مهدویت۱۲

  • خانه 
  • گناه نکردن چگونه خوابیدن تفسیر انقلابی گری جایگاه علوم غیر دینی ترس از خدا محاسبه نفس اراستگی ریزش مو برکت 
  • تماس  
  • ورود 

ذلیل ترین مردم

07 تیر 1396 توسط طاهره رفيعي

​
ذلیل ترین مردم کسانی هستند که کوچه های شهرشان مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار بگیرد ( نهج البلاغه )

بله مردم غیور ما به حدیث گوش فرا دادند و دشمن دین خدا را از خانه بیرون نمودند و در این میان عزیزان گرانبهاییا ز دست ما رفتند و به ملکوت اعلا پیوستند . آیا درست است که یک عده شهید شوند ٬معلول شوند ٬و یک عده ای برای اینکه این عزیزان را یاری دهند ضربه نزنند . نگاه کنید یاران چه عاشقانه رفتند از این خانه و چه عاشقانه شربت شهادت را نوشیدند . برادرام من ٬خدا شاهد است دنیا گذرگاه است ٬بیایید در این راه در این گذرگاه توشه ی خوبی برداریم . عزیزان شهادت خیلی شیرین است ٬موقعی که در راه خدا باشد . ما که می دانیم آخر می میریم ٬آخر خانه مان زیر خاک است ٬آخر به منزل تنگمان که قبر باشد می رویم ٬پس چرا شهادت این فیض الهی را انتخاب نکنیم . چرا تا وقتی که شهادت است مردن در رختخواب را انتخاب نماییم ٬چرا مرگ با ذلت را انتخاب کنیم . زمانی که مرگ با شرافت است ٬چراکه در این دنیای فانی با عزت نمیریم تا در آن دنیا ذلیل و خوار باشیم ٬چراکه در آخرت سرافکنده پیش سرورمان حسین (ع) سر به زیر باشیم و همچنین دوستان تمام این چراها و چراهای دیگر را یک چیز حل میکند ٬مرگ با شرافت ٬مرگ با عزت مرگ در راه خداوند تبارک و تعالی همین و بس. این تمام مسائل را حل می کند . گوشها را با ز کنید ٬ندای هل من ناصر حسین (ع) به گوش می رسد ٬صدایش در هوا موج میزند ٬بیایید لبیک گویید خصم متحد گشته برای خفه کردن این صدا ٬بلند شوید ٬اسلحه رزم در دست گیرید و خصم دون را خفه نمایید . آنهایی که لبیک گفتند بارسفر بستند و رفتند یاران از این خانه و ما هنوز اندر خم یک کوچه هستیم ٬خیلی عقب مانده ایم ٬بیایید چنگ به ریسمان الهی بزنیم و به این عزیزان برسیم چرا که نمی خواهیم بفهمیم که راه حق همین است و بس ٬راه راست شاخ و برگ ندارد ٬راه راست راه راست است و پس کوچه ندارد . ما که شیعه ی علی هستیم و به شیعه علی بودن افتخار می کنیم ٬زمانی که هیچ افتخاری نداریم یعنی اینکه ازرفتار علی (ع) در خود نمی بینیم و بیائید همچون او باشیم ٬یار ضعیفان ٬یار مظلومان ٬همچون او از حق و حقیقت دفاع کنیم ٬همچون او برنده باشیم و قاطع . بپا خیزید ٬قدمی والا بردارید ٬همت چاره کنید ٬دشمنان اسلام را تار و مار کنید . قدری به خود آیید ٬دمی فکر کنید ٬چه بودیم ٬چه شدیم ٬اسلام را شناختیم و این اسلام شناختن ما جنگ را به بار آورد ٬آنها نمی خواهند اسلام شناخته شود . همه ی اینها به برکت امام بزرگمان بوده است ٬پس چرا امام را یاری نمی کنیم ٬اسلحه بردارید و بسوی جبهه ها بشتابید و برادران خود را یاری رسانید آن دنیا جلوی شما را نگیرند و بگویند مگر ما جوان نبودیم ٬مگر آرزو نداشتیم ٬مگر دوست نداشتیم خانه و زندگی داشته باشیم ٬نمی دانم چگونه می توانیم این سوالها را جوابگو باشیم ٬من در جوابشان عاجزم و جوابی ندارم .

آنها هم جوان بودند ٬زندگی می خواستند ٬دوست داشتند استراحت کنند

بگوش باشید آنها هم جوان بودند ٬زندگی می خواستند ٬دوست داشتند استراحت کنند و در جای امنی باشند . اما اسلام احتیاج به نیرو داشت و دارد . بیائیم توبه کنیم و به سوی خدایمان بشتابیم ٬خداوند در انتظار توبه هایمان است ٬بیائید از این به بعد خوب باشیم ٬تقوا پیشه کنیم ٬ایمان کامل را از خداوند بخواهیم و به یتیمان یاری کنیم ٬به بینوایان یاری رسانیم و دمی با آنهائی که به این انقلاب و رهبری وفادار بوده اند و هستند ٬هیچ کس و هیچ قلمی و هیچ زبانی نمی تواند از شماتشکر نماید و انشاالله خداوند پاداش این عملتان را خواهد پرداخت . شما که به هل من ناصر امامتان لبیک گفتید ٬فرزندان خودتان را دادید ٬مال خودتان را دادید ٬فقط چند سفارش به شما دارم ٬از امام امت دست برندارید که پیروی از د ستوراتش ٬پیروی از دستورات اسلام است و زیر پا گذاشتن دستوراتش ٬زیر پا گذاشتن دستورات اسلام است . از او پیروی کنید که او حسین زمان است ٬ا فتخار کنیم که در چنین زمانی زندگی می کنیم که او در آن زمان است و ما را هدایت می کند ٬قدر این نعمت بزرگ را بدانیم ٬درر نماز جمعه و جماعت و دعاها شرکت کنیم ٬مسئله ی تفرقه را بین خودتان حل نمایید تا دشمنان سود نبرند ٬جبهه ها را فراموش نکنید و اخوت و برادری را بین خودتان زیاد کنید و برای آخرت توشه جمع نمائید .

سخنی با پدر و مادر و برادران و خواهران ٬سر مطلب با شماست ٬پدر و مادرم سالهای سال برایم زحمت کشیدید تا دست و بازوی شما باشم اما چه کنم که این زمانه اسلام در خطر بود و من با تمام وجودم در راه گسترش کلمه ی حق علیه باطل مردانه می جنگم و عاشقانه خود را فدای اسلام می کنم . من امانتی پیش شما بودم و خدا امانت خود را برداشت ٬پس جای نگرانی نیست ٬شهادت پاداش هر جهاد کننده در راه خداست که خداوند کریم به او می دهد و هر کاری اجری و پاداشی دارد و پاداش جهاد٬شهادت است .

برادرانم جبهه را فراموش نکنند و خواهرانم حجاب اسلامی را رعایت کنید ٬برایم دعا نمایید .

والسلام

فرزند کوچک شما سید جعفر منصوری

 نظر دهید »

امر به معروف و نهی از منکر

04 تیر 1396 توسط طاهره رفيعي

سختی امتحانا و زبون روزه، ی طرف،سختی تحقیق دست جمعی هم ی طرف. اونم وقتی زیاد باهم هماهنگ نباشی وقتتم کم باشه دیگه فقط دوس داشتم زودتری تحقیق تموم بشه خسته شده بودم. همین طور که با دوستام مشغول تنظیم تحقیق بودیم معاون فرهنگی از راه رسید و خبر خوشی بهمون داد خیلی خوشحال شدم واقعا هیچ چیز نمی تونست این طوری خستگیو از تنم بیرون کنه. خبر خوش این بود که مارو برای افطاری دعوت کرد سر سفره ای که غذای متبرک امام رضا( علیه السلام) بود. خوشحالی من مضاعف شد وقتی که تحقیقم روز قبلش تموم شد. روز موعود فرا رسید و من برای افطاری به حوزه رفتم و با استقبال بسیار گرم مسئولین حوزه روبرو شدم. بعد از ختم قرآن و سخنرانی کوتاه وخواندن حدیث کساء اذان مغرب شد همه از یکدیگر میپرسیدند که نماز جماعت برگزار میشه یانه؟ ولی از اونجایی که مراسم کاملا زنانه بود امام جماهت آقا نداشتیم در این موقع یکی از اساتید محترم با گفتن الله اکبر همرو دعوت کرد که زودتر نمازشونو بخونن و بیان افطار کنن بیشتر خانما هم به صورت فرادا شروع به نماز خوندن کردن. در این موقع یکی از خانما به عنوان امام جماعت جلو ایستاد و چند نفرم بهش اقتدا کردن منو چندتا از دوستامم رفتیم و اقتدا کردیم امام جماعت جلوتر از همه ایستاده بودو با صدای زیبا و بلند نماز مغربو خوند نماز مغرب که تموم شد یکی از خواهرا که نمازشو فرادا خونده بود خطاب به گروه مابا صدای بلند ولی محترمانه گفت: نظر بعضی مراجع اینه که کراهت داره که امام جماعت خانم باشه در ضمن وقتی امام جماعت خانمه باید همردیف مأمومین بایسته نه جلوتر، اینو گفتو رفت دوستان امام جماعت هم که پشت سرامام جماعت و در صف جلو بودند در گوشی چیزیو به اون تذکر دادن ما که نفهمیدیم چی گفتن ولی نماز عشا که برپاشدامام جماعتمون خودشو کمی به مأمومین نزدیک کردو بر عکس نماز مغرب، نماز عشارو با صدای آروم خوند من که میدونستم امام جماعت خانم باشه مکروهه ولی کراهت در عبادت یعنی ثوابش کمتره ولی با این حال از بس که تو این جماعته حرفو حدیث شد من بعداز تموم شدن افطاری وقتی اومدم خونه نمازمو دوباره خوندم فردا دیدم خانمی که دیشب وسط نماز تذکرداده بود نظر تمام مراجع رو در مورد امام جماعت خانم، تو تلگرام برای اطلاع دیگران گذاشته بود که نظربعضیشون این بود که جایزه و بعضیفرموده بودن، کراهت داره امام جماعت خانم باشه و امام و مأموم بهتره تو ی ردیف باشن و کیانی که به طور مطلق گفته بودن جایزه که این خانم محترم از مقلدین این مراجع خواسته بود برای فهمیدن نظر دقیق به استفتائات این مراجع مراجعه کنند خلاصه اینکه این حرفا به مذاق دوستان امام جماعت خوش نیومده بود و خانم تذکر دهنده رو متهم به بی مطالعه حرف زدن کردن و این که این روش که در جمع امر به معروف کردی مناسب نبود. در اینجا بود که فهمیدم امر به معروف و نهی از

 منکر چقدر در جامعه ما مهجوره که نه تنها در بین مردم عادی بلکه در بین طلبه هاهم، و چقد خوب بود که هم یاد می گرفتیم چطور تذکر بدیم وهم ظرفیت انتقادو داشتیم.

 3 نظر

توحيد افعالى

03 تیر 1396 توسط طاهره رفيعي

​

32–توحيد افعالى

يكى ديگر از عنايات خاصه اى كه به بركت توسل به ساحت مقدس مولاى متقيان حضرت امير مؤمنان - صلوات الله عليه - به حقير شد و آثار آن هنوز باقى است از آنجا آغاز گرديد كه مى ديدم رفقا يكديگر را با گرمى تحويل مى گيرند و من بين آنها غريب و تنهايم و هيچ كس به من اعتنايى ندارد. از طرفى هم به هر كدام كه نگاه مى كردم مى ديدم چيزى دارد. يكى مكاشفه دارد، ديگرى عالم و فاضل است، يكى تقوايش چشم گير است و خلاصه هر كدام وجهه و امتيازى دارند و من كه از همه جوان تر نيز بودم مى ديدم هيچ چيز ندارم.

البته خود اين احساس چيز نداشتن و بى اعتنايى ها نيز از الطاف خداى متعال به اين بى بضاعت بود؛ زيرا اگر من هم خود را داراى چيزى مى ديدم چه بسا با چند مورد تعريف و تمجيد و تحويل گرفتن، در نفسم غرورى پيدا مى شد و همين براى ضايع شدن و هلاكت نفس كافى بود، ليكن گاهى همين بى اعتنايى و غربت و تنهايى باعث اضطراب و يأس از خود و در نتيجه موجب انقطاع بيشتر مى شد و براى حقير خير زيادى به همراه داشت.

از جمله يك روز با خود گفتم: اينكه رفقا با هم گرم مى گيرند و به من اعتنايى ندارند لابد روى اين حساب است كه دست من خالى است و از همه عقب افتاده ام. با اين فكر، حالت دل شكستگى و انقطاع در من پيدا شد؛ لذا از جلسه بيرون آمده، به صحن مولا امير المؤمنين - صلوات الله عليه - رفتم. نگاهى به گنبد مطهر نموده، عرض كردم: يا جداه! دست من خالى است و از همه عقب مانده ام. خودتان دست مرا بگيريد.

همان شب در عالم رؤيا ديدم با عده اى از رفقا در مسيرى حركت مى كنيم و مقصود ما امير المؤمنين عليه السلام است و متوجه مى شدم كه ما اين راه را يك مرتبه ى ديگر - كه شايد در عهد الست بوده است - رفته و ديده ايم و اكنون مجددا به آنجا مى رويم.

امّا اينكه مقصد ما در عالم خواب، امير المؤمنين - صلوات الله عليه - ديده مى شد با اينكه به حسب ظاهر هدف ما در تمام حالات و حركات و سكنات خداى متعال بود، نكته ى دقيقى در آن نهفته است كه نيازمند شرحى مفصل مى باشد. فعلاً به همين اكتفا مى كنم كه آنچه در خواب مى ديدم اشاره به اين معنا داشت كه آن حضرت مبدأ حقايق مى باشند و هر كس ايشان را بخواهد بى ترديد طالب حق است.

در حين حركت ناگهان ستاره اى از بالاى كوهى درخشيد و مانند چراغ ماشينى كه از دور پيدا شود نورش به سوى ما تابيد. همگى ايستاده و به آن نور نگاه مى كرديم تا كم كم به ما نزديك شد.

حقير متوجه شدم كه آن نور در واقع شخصى است بسيار موقر با قيافه اى بس عجيب كه تاجى بر سر دارد. آنگاه دريافتم كه آن شخص حضرت خضر عليه السلام مى باشند.

در آن ايام حالم طورى بود كه توجهم تنها به خداى متعال بود و جز او از كسى چيزى نمى خواستم؛ لذا به روح آن بزرگوار و حقيقت او توجه نموده، عرض كردم: «يا الله ! يا الله ! يا الله !» و منظورم اين بود كه خدايا به وسيله ى وجود ايشان از تو استعانت مى طلبم. به من عنايتى فرما.

حضرت خضر عليه السلام در حالى كه از طرز دعاى حقير بسيار خرسند شده و خيلى تعجب كرده بود متوجه بنده شد و فرمود: عجيب! عجيب! ما تا كنون فكر مى كرديم كه غصه ى مردم و طلاب تنها اين است كه نان ندارند! معلوم مى شود كه غصه هاى ديگرى نيز هست.

همان طور كه بارها گفته ام: در آن ايام وضع طلاب و حتى علما از لحاظ امور مادى بسيار بد بود و نوعا در فشار بودند؛ لذا هم و غم عموم افراد مسأله ى نان و آب بود. آن حضرت نيز به همين جهت تعجب نمودند.

يكى از نشانه هاى اولياى خدا و افراد موحد و كسانى كه دعوت به حق مى كنند اين است كه وقتى انسان مدح خدا مى كند لذت مى برند، ولى اگر از شخص آنها تعريف كردى خوش شان نمى آيد. از خصوصيات عالم نفس نيز اين است كه اگر از اهلش تعريف كنى خرسند مى شوند و تحويلت مى گيرند و چنانچه بى اعتنايى كردى به آنها بر مى خورد و مطرودشان خواهى شد.

البته در اينجا نكته ى دقيقى را هم بايد در نظر داشت. همين خوشنودى و ناراحتى ممكن است در بندگان خاص خداى متعال نيز مشاهده شود، لكن در مورد اين افراد بايد علت هر يك از اين عكس العمل ها و انفعالات را مطالعه نمود.

هنگامى كه كسى به شما بى احترامى نمايد چه بسيار فاصله است بين اينكه شما ناراحت شويد به خاطر اينكه به شخص جناب عالى بى اعتنايى شده است و بين اينكه ناراحتى شما به اين جهت باشد كه به يك مؤمن احترام لازم گذاشته نشده است؛ لذا اگر انسان اولياى خدا را به خاطر اينكه نزد خداى متعال موجه و محترم هستند احترام و تكريم كند آنها خوشحال مى شوند و البته اين خوشنودى به خاطر اين نيست كه شخص آنان گرامى داشته شده است. هم چنين وقتى مؤمن مقربى مورد اهانت و يا بى اعتنايى قرار گيرد آنها ناراحت خواهند شد، چه خودشان مصداق آن باشند چه ديگرى. به خلاف آنجا كه به شخص آنها توهين شود كه به راحتى گذشت مى كنند.

ائمه ى معصومين عليهم السلام با اينكه اركان توحيد بودند و بى اعتنايى به آنها قطعا بى اعتنايى به خداى متعال مى باشد، گاهى در مقابل ناسزاهاى ديگران كه قرار مى گرفتند ناراحت نمى شدند. چرا؟ چون در واقع آن افراد امام عليه السلام را نمى شناخته و به امام اهانت نمى كرده اند، بلكه حضرت را شخصى مثل خودشان فرض كرده و به او جسارت مى نموده اند.

در هر حال، اولياى خدا در صورتى تو را دوست دارند و تحويل مى گيرند كه به واسطه ى آنان خدا را بخواهى. و گمشده ى آنان نيز همين است كه كسى خدا را از آنان بخواهد. در دعاى روز جمعه مى خوانيم: حتى لا نعتمد به غيرك و لا نطلب به الاّ وجهك و درخواست مى كنيم كه به واسطه ى امام عصر - عجل الله فرجه - به غير خدا اعتماد نكنيم و توسط آن حضرت غير خدا را نخواهيم.

چگونه اين احتمال متصور است كه به واسطه ى امام زمان - صلوات الله عليه - به غير خدا اعتماد كنيم؟ اگر امام را «غير» فرض كردى و به او اعتماد كردى به غير خدا اعتماد كرده اى! همين كه او را در عرض آوردى، مى شود «غير». و اعتماد به وى اعتماد به غير خدا مى شود، اگر چه منصب الهى هم داشته باشد.

در صورتى كه اگر آن بزرگوار را مجراى فيض حق ديدى اعتماد به او اعتماد به خداست و از آن حضرت خدا را خواسته اى.

بارى، حضرت خضر عليه السلام دست مرا گرفت و از ساير رفقا جدا كرده، به منزل خود كه اتاقى سنگى و بسيار زيبا در دامنه ى كوه بود برد. همين كه وارد آن اتاق شديم بنده از خواب بيدار شدم.

در حالى كه خيلى متأسف بودم كه از خواب بيدار شده ام و با خود مى گفتم: اى كاش بيدار نمى شدم مجددا به قصد اينكه دنباله ى خواب را ببينم خوابيدم! اتفاقا همين كه چشم هايم را بستم ديدم در همان اتاق در كنار حضرت خضر نشسته ام ولى صورت آن حضرت تغيير كرده بود.

ايشان ابتدا مى خواست عنايت بسيار مهمى به حقير بنمايد، لكن متأسفانه من آماده نبودم و نمى دانستم كه مهيا نيستم.

بلى، از آن طرف هيچ مضايقه اى نيست، ليكن هم چنان كه گفته اند: چو مستعد نظر نيستى وصال مجوى.

نخست چوب كبريتى را مقابل من آورده، قسمتى از آن را جدا كرد و فرمود: چه دليلى دارى كه اين قطعه از آن جدا شده است؟

در واقع مى خواست حقير را به حقيقت و معناى بلندى توجه دهد كه درباره ى آن مطالبى بس عميق و ناگفتنى هست كه بر اهلش پوشيده نيست، لكن بنده متوجه منظور ايشان نشدم؛ از اين رو يك مرحله ى نازل تر را در لفافه مطرح كرد و فرمود: چرا شما محاسن خود را اين قدر پايين مى آوريد؟

اين بار نيز متوجه منظور ايشان نشدم و در حالى كه گويا خود را در آيينه مى ديدم و متوجه شدم خط محاسنم مقدارى پايين آمده است عرض كردم: آقا! زمان ما رسم شده كه قدرى اينجا را پايين مى آورند.

پس از آنكه معلوم شد بنده آمادگى براى آن دو مرحله را ندارم ايشان خواست مرحله ى سوم را كه باز هم نازل تر است افاضه كند؛ لذا نخست فرمود: چرا تو حواست را جمع نمى كنى؟!

من با اينكه در آن وقت خود را هميشه در حال حضور و حالت جمع و تجرد مى ديدم، وقتى اين سؤال را نمود متوجه شدم وجودم مانند ذرات بسيار ريز در تمام عالم پراكنده است! يعنى تا اين حد پراكندگى داشتم و خود نمى دانستم.

لذا ايشان توجهى به حقير كرد و با اين توجه در وجودم تصرفى نمود، به طورى كه در عرض چند ثانيه تمام ذرات وجودم از اطراف و اكناف عالم جمع شد و به سرعت نزد ايشان حضور يافت. آنگاه نگاهى به من كرد و فرمود: مگر غير از خدا مؤثرى در عالم هست؟ عرض كردم: نه آقا! غير از خدا مؤثرى نيست. و اين همان توحيد افعالى است كه به اين بى بضاعت افاضه فرمود. سپس با تأكيد خاصى گفتم: «لا اله الا الله » و از خواب بيدار شدم.

امّا خدا مى داند اين ذكر شريف چه كرد و چه تأثيرى در بنده گذاشت؟ همين قدر مى توانم عرض كنم كه بعد از آن خواب حالى پيدا كردم كه عظمت مخلوق در نظرم محو شد و ديگر اثر را جز از خدا نمى بينم و بحمد الله اين حال هنوز هم باقى است.

سال ها بعد اين قضيه را براى آقاى انصارى - رضوان الله تعالى عليه - نقل كردم. ايشان خيلى تعجب كرد و فرمود: اين عنايت به هركس بشود خداوند او را نسبت به بسيارى از مهالك در حفظ خود قرار داده است.

يكى از شاگردان پرسيد: افاضه ى معنا از عالم بالا است، چرا ايشان به صورت حضرت خضر ديده است؟ فرمود: حضرت خضر عليه السلام آب حيات خورده و اين معنا و اين حال نيز حيات است؛ لذا به آن صورت جلوه كرده است.

 نظر دهید »

هدف از تشکیل حکومت در منطقه

03 تیر 1396 توسط طاهره رفيعي

​
رهبرانقلاب:

 امیرالمؤمنین برای حکومت یک شأن واقعی قائل نیست؛ حکومت برای علی (علیه‌السلام) یک هدف نیست؛ برای او، حکومت ارزشی ندارد، باز هم حاضر نیست برای به‌دست آوردن یک مقام، یک جاه، از ارزشها بگذرد؛ امّا وقتی احساس میکند که وظیفه است، احساس میکند زمینه آماده است و او میتواند این نقش عظیم و اساسی را بر عهده بگیرد، آن‌وقت قبول میکند. ۱۳۶۶/۳/۲۲

ايشان بعد از قبول خلافت هم فرمود: اگر وظیفه‌ى من با توجّه، قبول، بیعت و خواست مردم بر من مسجّل و منجّز نمیشد که در مقابل ظلم بایستم و با تبعیض مبارزه و از مظلوم دفاع کنم، باز هم قبول نمیکردم. یعنى امیرالمؤمنین میگوید من قدرت را به‌خاطر قدرت نمیخواهم. … اگر قدرت براى مبارزه با ظالم در همه‌ى ابعاد ظلم و ستم -داخلى، اجتماعى و اقتصادى که حادترینش است- میباشد، خوب است. ۱۳۸۲/۹/۲۶

 نظر دهید »

سال نو مبارک

29 خرداد 1396 توسط طاهره رفيعي

​
درسته که از نظر طبیعت آغاز بهار به نوعی آغاز سال 

محسوب می شود ولی از آنجایی که قبل از بهار یا بعد از بهار درمقدرات ما تغییری به وجود نمی آید، نمی توان آن را سال نو حقیقی دانست.

  سال جدید به معنای واقعی کلمه روز ۲۴ ماه مبارک رمضان محسوب می شود؛ زیرا در شب قدر تقدیر انسان به مدت یک سال از سوی کاتبان الهی نوشته می شود و مقدرات او در جهات مختلف معین می شود و چون انسان وارد یک مرحله نو و در واقع وارد یک حیات نو و ولادت نو می شود سال نو حقیقی که ما بخواهیم در نظر بگیریم این روز است.

 بدیهی است چون مقدرات ما فرق کرده، زندگی ما متفاوت شده و تصمیمات جدیدی از زندگی برای ما گرفته شده است واین امور احساس تازه بودن به انسان می دهد، به انسان این قدرت را میدهد  که با انگیزهٔ بیشتری زندگی خود را از سر بگیرد و برنامه ریزی کند.  

در روایات داریم که هر کس بخواهد در خود یک تغییری ایجاد کنه یک سال طول میکشد تا اثر کند پس بهترین روز برای برنامه ریزی ۲۴ رمضان می باشد به طور مثال تصمیم بگیرید که دیگر بین الطلوعین نخوابد، سوره یس بخواند و به حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) تقدیم کندو… برنامه کم باشد ولی یک سال حداقل طول بکشد زیرا سنگ بزرگ علامت نزدن است. و انسان اگر تصمیمات زیادی بگیرد، قادر به عملی کردن آن ها نیست در نتیجه سرخورده می شود و از پیشرفت معنوی باز می ماند

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 238
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مهدویت۱۲

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اخلاق
  • اعتقادی
  • اقتصادی
  • اهل بیت علیهم السلام
  • بدون موضوع
  • تاریخی
  • تربیتی
  • تفسیر
  • تقویت حافظه
  • حجاب
  • حدیث
  • دل نوشته
  • دوست یابی
  • راه سلوک
  • سبک زندگی
  • سلامت
  • سیاسی
  • شهدا
  • عبادی
  • فرهنگی
  • فضای مجازی
  • مناسبتی
  • مهدویت
  • نهج البلاغه
  • ولایت
  • پاسخ به شبهات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران

آمار

  • امروز: 2059
  • دیروز: 1798
  • 7 روز قبل: 5758
  • 1 ماه قبل: 7344
  • کل بازدیدها: 178327

رتبه