مهدویت۱۲

  • خانه 
  • گناه نکردن چگونه خوابیدن تفسیر انقلابی گری جایگاه علوم غیر دینی ترس از خدا محاسبه نفس اراستگی ریزش مو برکت 
  • تماس  
  • ورود 

آرامش

07 فروردین 1396 توسط طاهره رفيعي

اﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺗﺎﻥ 

ﺣﺮﻑ می زنند:
1- ﻭﻗﺘﯽ نمی توانند ﺩﺭ ﺣﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺷﻨﺪ .
2- ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ .
3- ﻭﻗﺘﯽ می خواهند ﺍﺯ ﺳﺒﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ نمی توانند…!

ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺍست،
ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﯽ…
اینجا زندگیتو متحول کن

 نظر دهید »

امید

07 فروردین 1396 توسط طاهره رفيعي

​
پاهایتان را هنگام راه رفتن تصور کنید‌پای جلویی غروری ندارد

پای پشتی شرمنده نیست

چون هردو می‌دانند موقعیتشان تغییر خواهد کرد

زندگی همیشه درحال تغییر است

هیچوقت ناامید نشو!

 نظر دهید »

ادب

07 فروردین 1396 توسط طاهره رفيعي

#مرحوم_حاج_اسماعیل_دولابی
🔹از #حدیث_کسا ، ادبِ صحبت کردن با فرزندان و شوهر و همسر را بیاموزید.
 وقتی می خواهید از منزل خارج شوید ، اهل خانه را خشنود کنید و بیرون بیایید. وقتی هم خواستید وارد خانه شوید، بیرون در استغفار کنید وصلوات‌بفرستید، هر ناراحتی که دارید بیرون بگذارید و با روی خوش داخل [خانه] شوید. 
اهل خانه هم با روی خوش به استقبال شما بیایند. کمال زن و مرد در این‌ است
⛅️اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّجْ ⛅️

 نظر دهید »

خاطرات شهدا

07 فروردین 1396 توسط طاهره رفيعي

‏‎
​

‏‎

🌴ماه رمضان بود و ما در سوریه بودیم که یکی از افسرهای ارشد سوری ما را به ضیافت افطار دعوت کرد؛ با تعدادی از رزمندگان از جمله شهید بیضائی به میهمانی رفتیم و خیلی هم تشنه بودیم؛
🌺 دو سه دقیقه بیشتر تا افطار نمانده بود و می خواستیم وارد سالن غذاخوری شویم اما محمودرضا منصرف شد و گفت من برمی گردم؛
✳️رزمندگان لبنانی اصرار داشتند که با آنها به افطاری برود و من نیز مصر بودم که دلیل برگشتنش را بدانم. شهید بیضائی به من گفت شما ماشین را به من بده که برگردم و شما بروید و افطارتان را بخورید، من هم بعد از افطار که بر گشتید دلیلش را برایتان می گویم.
💢 بعد از افطار علت انصرافش از میهمانی را پرسیدم و او در جوابم گفت: اگر خاطرت باشد این افسر قبلا نیز یکبار ما را به میهمانی ناهار دعوت کرده بود؛ آن روز بعد از ناهار دیدم که ته مانده ی غذای ما را به سربازانشان داده اند و آنها نیز از فرط گرسنگی با ولع غذای ته مانده را می خورند! امروز که داشتم وارد سالن می شدم فکر کردم اگر قرار است ته مانده ی غذای افطاری مرا به این سربازها بدهند، من آن افطار را نمی خورم …
📢به نقل از احمدرضا بیضائی

 نظر دهید »

خاطرات شهید

07 فروردین 1396 توسط طاهره رفيعي

‏‎‏‎

✳️ یه روز قرار شد با ابراهیم والیبال بازی کنیم. من کفش کتانی نداشتم. به یکی از رفقای ابراهیم که یک کتانی چینی پایش بود گفتم: کتانی ات را به من برم توی زمین.
کتانی اش را گرفتم و دمپایی خودم رو بهش دادم. مشغول بازی شدیم. بعد از بازی دیدم که او رفته. من هم به خانه بر گشتم.
💢 هنوز ساعاتی نگذشته بود که ابراهیم به درب منزل ما آمد.

با خوشحالی رفتم به استقبالش و گفتم: چه عجب اینطرفا؟!
✅ بی مقدمه گفت: خدا توی قیامت از هرچی بگذره از حق الناس نمیگذره. برای همین توی زندگیت مواظب باش حق مردم به گردنت نباشه. تا میتونی به وسیله ای که مال خودت نیست نزدیک نشو. خیلی مراقب باش. اگه از کسی امانت میگیری خودت برو بهش پس بده.
📚سلام بر ابراهیم2
 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 135
  • 136
  • 137
  • ...
  • 138
  • ...
  • 139
  • 140
  • 141
  • ...
  • 142
  • ...
  • 143
  • 144
  • 145
  • ...
  • 238
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مهدویت۱۲

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اخلاق
  • اعتقادی
  • اقتصادی
  • اهل بیت علیهم السلام
  • بدون موضوع
  • تاریخی
  • تربیتی
  • تفسیر
  • تقویت حافظه
  • حجاب
  • حدیث
  • دل نوشته
  • دوست یابی
  • راه سلوک
  • سبک زندگی
  • سلامت
  • سیاسی
  • شهدا
  • عبادی
  • فرهنگی
  • فضای مجازی
  • مناسبتی
  • مهدویت
  • نهج البلاغه
  • ولایت
  • پاسخ به شبهات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران

آمار

  • امروز: 7
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 2590
  • 1 ماه قبل: 14599
  • کل بازدیدها: 186426

رتبه