🍃🌺 گفتگوی مداد و پاکن 🌺🍃 مداد : متاسفم! پاك کن : چرا ؟ تو هیچ کار اشتباهی نکردی. مداد : متاسفم چون به خاطر من اذیت می شوی هر وقت که من اشتباه می کنم ، تو همیشه آماده ای آن را پاک کنی. ولی وقتی اشتباهاتم را پاک می کنی بخشی… بیشتر »
دانشمندی سوار کشتی شد، نزد ناخدا رفت و گفت: آیا چیزی از علم ریاضی می دانی؟ ناخدا: نه چیز زیادی نمی دانم. دانشمند: پس نیمی از عمرت را از دست داده ای. بار دیگر پرسید: آیا چیزی از علم صرف و نحو می دانی؟ ناخدا: بهیچ عنوان. دانشمند: پس نیمی دیگر از عمرت را… بیشتر »
امـام علـى عليهالسلام: مردى نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و گفت: به من كارى بياموز كه خداوند ، به سبب آن ، مرا دوست بدارد و مردم نيز دوستم بدارند، و خدا دارايى ام را فزون گرداند و تن درستم بدارد و عمرم را طولانى گرداند و مرا با… بیشتر »
ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زبالهاش دنبال چیزی میگردد.گفت: خدا رو شکر فقیر نیستم. مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانهای با رفتار جنونآمیز در خیابان دید و گفت: خدا رو شکر دیوانه نیستم. آن دیوانه در خیابان… بیشتر »