مهدویت۱۲

  • خانه 
  • گناه نکردن چگونه خوابیدن تفسیر انقلابی گری جایگاه علوم غیر دینی ترس از خدا محاسبه نفس اراستگی ریزش مو برکت 
  • تماس  
  • ورود 

سيره تربيتي اميرالمؤمنين در نهج‌البلاغه- شرح حکمت 446

08 اردیبهشت 1396 توسط طاهره رفيعي

حاج آقاي حسيني:

 بسم الله الرحمن الرحيم، بخش سوم نهج‌البلاغه، کلمات حکمت آميز، اميرالمؤمنين(ع)، «وَ قَالَ ع لِغَالِبِ بْنِ صَعْصَعَهَ مَا فَعَلَتْ إِبِلُکَ اَلْکَثِيرَهُ قَالَ دَغْدَغَتْهَا اَلْحُقُوقُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ (ع) ذَلِکَ أَحْمَدُ سُبُلِهَا» اين کلمه حکمت آميز يک داستاني دارد که من ابتدا داستان آن را عرض کنم.

اصولاً ما دو نوع شرح يا تفسير داريم، يک نوع شرح‌ها و تفاسيري که ترتيبي است. يعني از اول قرآن شروع کردند تا آخر، از اول نهج‌البلاغه خطبه اول تا آخر، ولي بعضي از شرح‌ها و تفاسير موضوعي است. موضوعات قرآن، مثلاً موضوع توحيد در قرآن، عدالت در قرآن، موضوع بندي کردند. در شرح نهج‌البلاغه هم همينطور است. يکي از شرح‌هايي که به شکل موضوعي است، شرح مرحوم آيت الله محمد تقي تستري(ره) است. «بهج الصباغه في شرح نهج‌البلاغه» موضوعي است. من ياد کنم به عنوان اداي بخش کوچکي از حقوقي که اين مرد بزرگوار بر گردن همه ما دارد. مرد بسيار بزرگي است آيت الله شيخ محمد تقي تستري يا شوشتري که يکوقت اشاره کرديم مزارش در شوشتر زيارتگاه است. مردم به زيارت مي‌روند. بسيار خالصانه و بي‌سر و صدا در همان شهر شوشتر زيباترين کتاب‌ها را در بحث رجال و نهج‌البلاغه و موضوعات مختلف، نوشته و همان‌جا هم از دنيا رفت و به خاک سپرده شد. شرح موضوعي نهج‌البلاغه ايشان که به زبان عربي است. ايشان به قدري مقيد بود به کارهاي واجبات و مستحباتش، مردم هم خيلي او را دوست داشتند. در خانه او مي‌ايستادند که وقتي آقا مي‌خواهد نماز برود، دم در ايشان را زيارت کنند و دستشان را ببوسند. خيلي هم مقيد به نافله‌ها بود. اواخر عمر ديگر توانايي نداشت ايستاده نماز بخواند، مريدانش زير بغل او را مي‌گرفتند و نافله‌هايش را ايستاده مي‌خواند.
من در يک جلسه‌اي گفتم که اين بزرگوار در سن 80 سالگي نافله‌اش را ايستاده مي‌خواند، ما نماز واجبمان را هم نشسته مي‌خوانيم. يکوقتي اين مسأله را گفتيم. الآن در مساجد هرکس از راه مي‌رسد فکر مي‌کند نماز دو حالت دارد. ايستاده يا نشسته، گفتيم: يک آقايي مي‌گفت: که محله ما يک بزرگواري شاطر است. شاطر چند ساعت پاي تنور است. کار سخت مي‌کند. بعد هم سوار دوچرخه مي‌شود و به مسجد مي‌آيد و نشسته نماز مي‌خواند. من يکبار عرض کردم اگر براي قيام حتي به اندازه يک الله اکبر مي تواني بايستي، بايد بايستي! تا هرجا از نماز که مي‌تواني بايستي بايد بايستي و نماز بخواني. اگر واقعاً نمي‌تواني، بنشين. اما اگر مي‌تواني زمين بنشيني، چرا روي صندلي بنشيني. زمين بنشين! شما وقتي روي زمين مي‌نشيني، اگر سجده را مي‌تواني معمولي انجام دهي، سجده را مواضع سبعه مي‌گويند. در سجده هفت موضع انسان روي زمين است. پيشاني، دو کف دست، سر زانو و دو سر انگشتان پا. شما وقتي روي صندلي نماز بخواني، دو کف دست و پيشاني را روي زمين مي‌گذاري. چهار موضع روي زمين قرار نمي‌گيرد. بعضي مي‌گويند:ما مي‌توانيم ايستاده نماز بخوانيم، رکوع هم برويم و سجده هم برويم ولي بعد نمي‌توانيم بلند شويم. اشکالي ندارد شما رکعت اول را ايستاده بخوان رکعت دوم را که نمي‌تواني بلند شوي، بنشين و بخوان.
خوشا به حال مردم شوشتر که مجاور اين عالم و علماي بزرگي مثل اين شخصيت هستند. ايشان در شرح موضوعي نهج‌البلاغه آمده شروع کرده توحيد و عدالت و نبوت و امامت را همينطور رفته است. يکي از موضوعاتي که ايشان به اين ترتيب انتخاب کرده است، فضايل اخلاقي در نهج‌البلاغه است. اگر خداوند ياري کند من مي‌خواهم يک بخشي از گلچين اين بزرگوار، «فضايل اخلاقي در نهج‌البلاغه» با شرحي که ايشان نوشته را بگويم. همان سيره تربيتي اميرالمؤمنين را مي‌گوييم با اين گلچيني که اين عالم بزرگوار در شرح نهج‌البلاغه گفته است. جالب است اول موردي که ايشان از فضايل اخلاقي انتخاب کرده است، کلمه حکمت آميز446 است.
«وَ قَالَ ع لِغَالِبِ بْنِ صَعْصَعَهَ» يک کسي به نام غالب بود که پدر فرزدق بود. فرزدق شاعري بود که شعر معروف را براي امام سجاد(ع) گفت و از شعراي اهل‌بيت (ع) بود. پدرش مي‌گويد: خدمت اميرالمؤمنين رفتم، پسرم فرزدق هم همراه من بود. «فِي کَلاَمٍ دَارَ بَيْنَهُمَا» گفتگويي بين اينها رد و بدل شد. گفتگو را سيد رضي نقل نکرده است. گفتگو اين بود که وقتي حضرت رفت سؤال کرد: اسم شما چيست؟ چون حضرت پدر را نمي‌شناخت. خودش را معرفي کرد. آقازاده چه کسي هستند؟ گفت: او هم فرزدق است. مي‌گويد: به اميرالمؤمنين عرض کردم: اين پسرم است، دارم شعر ياد او مي‌دهم. کلمات حکماي ادب، کلمات بزرگان عرب را به او ياد مي‌دهم و اميدوارم در آينده شاعر خوبي شود. ممکن است بينندگان بگويند: مگر شاعري تمرين مي‌خواهد؟ بله، اگر کسي زمينه‌هايش را داشته باشد، اين پرورش پيدا مي‌کند. مثل نويسندگي که کسي زمينه داشته باشد، قابل پرورش است.
تا به اميرالمؤمنين گفت: اين پسر من است دارم با او کار مي‌کنم که در آينده شاعر خوبي شود، حضرت فرمود: قرآن ياد او دادي؟ به او قرآن ياد بده. اگر کسي هنوز قرآن را ياد نگرفته، اول شعر ياد بگيرد يا قرآن را ياد بگيرد؟ جوان‌هاي ما الآن نه قرآن بلد هستند نه شعر. اول بروند کلاس شعر يا کلاس قرآن؟ کدام اولويت دارد؟ جوان‌هاي عزيز! شما اول برويد قرآن ياد بگيريد يا موسيقي؟ الآن دوازده سال مدرسه مي‌روند و بعد هم دانشگاه و همه تمام مي‌شود، بعد از اين همه مراحل که سپري شده شما ببينيد چند درصد از جوان‌هاي ما روخواني قرآن را بلد هستند؟ اميرالمؤمنين فرمود: قرآن را ياد فرزندت بدهي بهتر است.
فرزدق مي‌گويد: به قدري اين کلام حضرت در من اثر گذاشت که ديگر از قرآن جدا نشدم. اول قرآن را ياد گرفتم و بعد سراغ شعر رفتم. حافظ هم مي‌گويد: هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم! براي همين حافظ به او مي‌گفتند. ما قرآن را ياد گرفتيم. معارف را ياد گرفتيم. واقعاً بايد فکري کرد. کلاس دوم بچه‌ها قرآن و عربي دارند. ما بعد از چهارده سال، شانزده سال هيچي از شما نمي‌خواهيم، همين روخواني قرآن را چند درصد از جوان‌هاي ما بلد هستند؟ اين خوب نيست. اينها را بايد کار کرد.
حاج آقاي قرائتي در مباحث اخيرشان فرمودند: ما يک چيزهايي که مفيد نيست ياد مي‌گيريم و يک چيزهايي که مفيد است را کار نداريم. به کتاب يک جوان کنکوري نگاه کردم و خيلي ناراحت شدم. در کتابش يک حديثي را آورده بود. اين حديث از پيامبر خداست يا امام صادق است يا امام رضا يا امام جواد؟ چه سؤالي است؟ اين سؤال ديني است؟ اين چه دردي را دوا مي‌کند؟ کلام مهم است. يقين داشته باشيد هيچکدام از آيت الله‌هاي ايراني نمي‌دانند. خود ائمه فرمودند اگر حديثي را از ما شنيديد، مي‌توانيد به آن يکي هم نسبت بدهيد. حديثي از امام رضا شنيدي، بگو: از امام صادق فرقي ندارد. «کلهم نور واحد» نگراني من اين است که اين جوان‌ها دچار دين زدگي شوند. جوان بگويد: وقتي من ديندار مي‌شوم که بدانم اين حديث از کدام امام است؟! چه کسي اين را گفته است؟ چه فايده‌اي دارد؟
حالا اصل داستان اين است که حضرت وقتي صحبتي با فرزدق کرد، به خودش فرمود: «مَا فَعَلَتْ إِبِلُکَ اَلْکَثِيرَهُ» در فرزدق آدم ثروتمندي بود و شترهاي زيادي داشت. صدها شتر، بيش از هزار شتر داشت. کسي هزار شتر داشته باشد شوخي نيست. حضرت فرمود: آن شترها کجا رفتند؟ به اميرالمؤمنين عرض کرد: «قَالَ دَغْدَغَتْهَا اَلْحُقُوقُ» من اين شترها را در راه خدا دادم. يک مقدار زکات دادم. يک مقدار صدقه دادم. مستحبي دادم. به فقرا دادم. به گرفتارها دادم. ارحام و خويشاوندان دادم و تمام شد. هزاران شتر را براي واجب و مستحب از دست دادم. اينها به قدري معروف به سخاوت بودند. خوشا به حال کساني که در دنيا آوازه اينها بخير است. يعني تا اسم فلاني مي‌آيد،مي‌گويد: او را مي‌شناسم. دستش بخير است. کسي را نااميد نمي‌کند. امام رضا در مورد مؤمن مي‌فرمايد: «الخير منه مأمول» مردم اميد به خيرش دارند. گفت: من هزار شتر را در راه خدا دادم. اين آدم وقتي از دنيا رفت، در تاريخ هست بعد از مرگش به فرزدق پسر او خبر دادند که يک خانمي رفته چادر زده بالاي قبر پدرت! سراغ اين خانم رفت و گفت: براي چه اينجا خيمه زدي؟ گفت: پدرت اينقدر سخاوتمند بود و به داد ما رسيد، الآن من يک گرفتاري دارم،گفتم کنار قبر او بيايم چادر بزنم تا خدا به من کمک کند. فرزدق گفت: مشکلت چيست؟ مشکل او را حل کرد. گفت: چادر را جمع کن، من مشکل تو را برطرف مي‌کنم. يعني يک عده حياتشان باعث خير است. مرگشان باعث خير است. نامشان باعث خير است.
به اميرالمؤمنين عرض کرد که همه شترها را در راه خير دادم. زکات و صدقات مستحب و گرفتاري دادم. اميرالمؤمنين فرمود: «ذَلِکَ أَحْمَدُ سُبُلِهَا» يعني در بهترين مصرف خرج کردي. غصه نخوري! الآن شايد باشند کساني که بگويند: ما وضع مالي‌مان خوب بود. ولي اينقدر دست و دلباز بوديم و داديم، ديگر خانه ييلاقي و ويلايي را نداريم. قشلاقي را نداريم. خانه فلان نداريم. از برج زندگي زديم و به ديگران داديم. حضرت فرمود: چه خرجي بهتر از اين؟ تو بهترين مصرف را خرج کردي. اينکه مي‌گويند: يک بخشي از سخاوت وراثتي است، صفات باطني هم به فرزند منتقل مي‌شود. يعني فرزند شما الآن در رنگ پوست شبيه شماست. در قامت و رنگ و خصوصيات ظاهري مثل شماست. باطني هم همينطور است. يعني فرزند يک سخاوتمند، سخاوتمند مي‌شود. اينها خانوادگي سخاوتمند بودند.
همين آدم پدري به نام صعصعه داشت. پدرش محضر پيامبر آمد و اسلام آورد. به پيامبر گفت: من صدها شتر دادم براي اينکه مي‌ديدم کسي دارد دخترش را زنده به گور مي‌کند، مي‌گفتم: چرا اين کار را مي‌کني؟مي‌گفت: از فقر دارم او را زنده به گور مي‌کنم. «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ» (اسراء/31) از فقر دختر را زنده به گور مي‌کردند. مي‌گفت: دست نگه دار. من چند شتر به تو بدهم مشکلت حل مي‌شود؟ گفت:من صدها شتر در راه خدا دادم که بچه‌هايشان را نکشند. در زمان جاهليت! اسلام آورد و پيامبر خيلي او را تشويق کرد. اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: اگر ما مال خودمان را در راه زکات خرج کرديم فکر نکنيم گم شده است. چه زکات واجب و چه زکات مستحبي.
به اين مناسبت باز من حديثي ديدم که خيلي برايم جالب بود. در کافي مرحوم کليني(ره) هست که امام صادق(ع) فرمودند:«ان الله عز وجل فرض للفقراء في مال الاغنياء فريضة» خدا يک زکاتي در اموال اغنياء قرار داده، اگر زکات را بدهند خدا تعريفشان را مي‌کند. مسلماني به پرداخت زکات است. نام اسلام را به کسي مي‌دهند که اينها را انجام بدهد.
ما بحث زکات و خمس را مفصل گفتيم. اين حديث ادامه‌اي دارد. «ولکن الله عز وجل فرض في اموال الاغنياء حقوقا غير الزکاة فقال عزوجل» حضرت پنج آيه خواندند. الآن به بعضي‌ها مي‌گويي: دست يک فقير را بگير. ارحام، خويشاوند، گرفتار، جواني، ازدواجي، قرضي، مي‌گويند: ما خمس مالمان را داديم. ديگر چه از جان ما مي‌خواهيد؟ حضرت پنج آيه خواندند، فرمود: يکي اين است. «والذين في اموالهم حق معلوم للسائل، فالحق المعلوم غير الزکاة» زکات نيست. «و هو شي ء يفرضه الرجل علي نفسه» اينکه انسان بر خودش واجب بداند اگر مي‌تواند هر روز، نمي‌تواند هفته‌اي، نمي‌تواند ماهي يکبار يک پولي به فقرا بدهد. سوم قرآن در وصف مؤمنين مي‌فرمايد: «وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَة» (ابراهيم/31)
چهارم؛ «و الماعون» سوره مبارکه ماعون را همه بلد هستيد. من در تفسير علامه طباطبايي(ره) ذيل اين آيه مي‌ديدم. اگر ما به قرآن باور داريم، اگر ايمان به اين آيات داريم. «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» (ماعون/1) آن کسي که دين را تکذيب مي‌کند. «فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ» (ماعون/2) چه کساني دين را تکذيب مي‌کنند؟ به يتيم کار ندارد. «وَ لا يَحُضُّ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْكِينِ» (ماعون/3) براي اطعام مساکين تشويق نمي‌کند. «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» (ماعون/4) مرحوم علامه مي‌فرمود: اين «فَوَيلٌ» ادامه کساني است که «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» چطور کسي که نماز مي‌خواند دين را تکذيب مي‌کند؟ «ويل» در قرآن به معني وعده عذاب است. هرجا آمده است، «وَيْلٌ‏ لِلْمُشْرِكِين‏» (فصلت/6)، «ويل للمکذبين»، «وَيْلٌ‏ لِكُلِ‏ أَفَّاكٍ‏ أَثِيمٍ» (جاثيه/7)، «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (همزه/1)، «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ‏» (مطففين/1)، «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» کدام نمازگزار يکوقت شد نماز مي‌خواند و يکو‌قت نشد نمي‌خواند؟ اگر کسي يکوقت خواند و يکوقت نخواند يادش باشد، پنج «ويل» در قرآن است. «ويل» يعني وعده عذاب، مشرکين،مکذبين، همزة لمزه، مطففين، «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ‏ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» (ماعون/5)، «الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ» (ماعون/6) رياکار هستند، «وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ‏» (ماعون/7) اين «وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ‏» را امام معنا کرده است. «و هو القرض يقرضه، و المتاع يعيره» کسي که حاضر نيست به ديگري قرض بدهد. کسي که حاضر نيست از وسايل زندگي‌‌اش به ديگري عاريه بدهد.
همسايه‌ات جشني دارد، مهماني دارد، عقد و عروسي دارد، خانه‌ات بزرک است در اختيار او قرار بده. من لذت مي‌برم از بعضي‌ها که خانه بزرگ دارند و مي‌گويند: هرکس هر کاري دارد اينجا بيايد. شادي داريد، عزا داريد، مهماني داريد. چيزي کم نمي‌شود. بعضي‌ها هم حاضر نيستند نه خودشان استفاده کنند و نه حتي به نزديکانشان بدهند. فرمود: اين کسي که قرآن او را اينطور مذمت مي‌کند، کسي است که «ماعون» حاضر نيست به ديگري قرض بدهد. حاضر نيست به ديگري عاريه بدهد. «و المعروف يصنعه» حاضر نيست کار خيري بکند.
چه دارم مي‌گويم؟ مرحوم علامه طباطبايي مي‌فرمود: از اين «فَوَيلٌ» استفاده مي‌شود براي فرع «يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» بعد مي‌فرمايد: بخاطر اينکه اينها ظاهراً مي‌گويند: ما مسلمان هستيم و عملاً دارند نفاق نشان مي‌دهند. منافق هستند. اگر من گفتم: مسلمان هستم و در نماز مقيد نبودم. حالا شد شد، نشد نشد. به همسايه کار ندارم. به ارحام کار ندارم. به گرفتاري گرفتار کار ندارم. خوب پس من چه مسلماني هستم؟ مرحوم علامه طباطبايي مي‌فرمايد: «فانهم لا يخلونَ من نفاق» نفاق است. من بگويم: مسلمان هستم و نماز مي‌خوانم ولي گاهي بخوانم و گاهي نخوانم. حاضر نباشم قرض بدهم و گره از کار کسي باز کنم، اين نفاق است. پس نگويم: من زکات مالم را دادم. خمس مالم را دادم. خدا از من چه مي‌خواهد؟
در حديث دوم که باز از امام صادق(ع) در کافي شريف هست. در حرم امام رضا اين حديث را خوانديم و خيلي پيام داده بودند، اين حديثي که شما خوانديد ما به مستأجرمان گفتيم: به احترام امام رضا اجاره نمي‌گيرم! خيلي‌ها نوشته بودند: ما به طلبکارمان گفتيم: قسط‌هايت را از سال ديگر شروع کن. بعضي‌ها نوشته بودند: شما گفتيد کسي هم هست مشهد نرفته باشد. من چهارده نفر را باني مي‌شوم و به مشهد مي‌فرستم.
اين حديث را من يکبار ديگر بخوانم. «جاء رجلٌ» کسي خدمت امام رضا(ع) آمد. گفت: يک پولي به ما قرض بده، هروقت داشتم به شما مي‌دهم. حضرت سه سؤال از او کرد. فرمود: تو کشاورزي داري؟ گفت: نه، کشاورزي ندارم. حضرت فرمود: کسب و کاري داري؟ گفت: نه! فرمود: ملکي داري؟ سه بار گفت: نه بخدا ندارم! اگر ما بوديم مي‌گفتيم: تو براي چه آمدي قرض بگيري؟ حضرت فرمود: «فانت اذا ممن جعل الله له في اموالنا حقا» تو چرا قرض مي‌خواهي؟ تو از کساني هستي که «وَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ‏ وَ الْمَحْرُومِ» ما بايد همينطور بدون قرض به تو بدهيم. به او پولي دادند و نصيحت هم کردند.
باز امام صادق به يکي از اصحابشان به نام عمار ساباطي مي‌گويد. موعظه‌هاي ائمه کلي نبود که کلي يک نصيحتي بکنند. گاهي افراد را به شخصه خطاب مي‌کردند. به عمار ساباطي فرمود: «يَا عَمَّارُ أَنْتَ رَبُّ مَالٍ كَثِيرٍ» (کافي/ج3/ص501) من خبر دارم تو وضع مالي‌ات خيلي خوب است. گفت: بله! حضرت فرمود: «فَتُودِّي مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكَ مِنَ الزَّكَاةِ» اين زکات مستحب و صدقات مستحب را که گفتم، مي‌دهي؟ فرمود: بله! حضرت به اين باز اکتفاء نکردند. فرمودند: «فَتَصِلُ قَرَابَتَك‏» به خويشاوندانت مي‌رسي؟ گفت: بله. فرمود: «وَ تَصِلُ إِخْوَانَكَ» به برادران ايماني خودت مي‌رسي؟ گفت: بله. حضرت فرمود: فقط يک جمله به تو بگويم: «فَقَالَ يَا عَمَّارُ إِنَّ الْمَالَ يَفْنَي وَ الْبَدَنَ يَبْلَي وَ الْعَمَلَ يَبْقَي وَ الدَّيَّانَ حَيٌّ لا يَمُوتُ» اين را بدان مال تو تمام مي‌شود. بدن تو نابود مي‌شود ولي عمل تو باقي مي‌ماند و خداوند حيٌّ لا يموت است. همه ما باور کنيم.
خيلي‌ها دارند و خيلي‌ها ندارند و گرفتار هستند. خيلي‌ها به نان شب محتاج هستند. اينکه بعضي مي‌گويند: ما کاري کرديم که ديگر کسي به نان شبش محتاج نيست. شما خيالتان راحت باشد. ساعت دوازده شب در تهران برويد ببينيد که اينها چه کساني هستند که تا کمر در سطل‌هاي زباله هستند؟ اگرگرفتار و فقير نباشد که اين ساعت در خيابان نيست. يک عده دارند! امام صادق فرمود: مالت تمام مي‌شود، بدنت تمام مي‌شود، «الْمَالَ يَفْنَي وَ الْبَدَنَ يَبْلَي وَ الْعَمَلَ يَبْقَي» آنچه دادي مي‌ماند. «وَ الدَّيَّانَ حَيٌّ لا يَمُوتُ» و آن کسي که زنده و جاودانه هست خداوند است.

امام باقر(ع) فرمود: « بَيْنَا رَسُولُ‏ اللَّهِ (ص) فِي الْمَسْجِدِ» پيامبر خدا در مسجد بود. فرمودند: «إِذْ قَالَ قُمْ يَا فُلانُ قُمْ يَا فُلانُ قُمْ يَا فُلانُ» به پنج نفر فرمودند: شما بلند شويد. «حَتَّي أَخْرَجَ خَمْسَةَ نَفَرٍ» شما از مسجد بيرون برويد. «فَقَالَ اخْرُجُوا مِنْ مَسْجِدِنَا لا تُصَلُّوا فِيهِ وَ أَنْتُمْ لا تُزَكُّونَ»‏ (كافي، ج3، ص503) شما که زکات نمي‌دهيد حق نداريد در مسجد نماز بخوانيد. روايت داريم امام زمان(عج) که ظهور کنند، همين برنامه پيامبر را اجرا مي‌کند. حضرت کسي را که زکات مالش را ندهد از مسجد بيرون مي‌کند.
باز در کافي شريف حديث داريم. باز اين يک هشدار است. ما فکر مي‌کنيم اگر اينجا جمع کرديم و جمع کرديم براي ما مي‌ماند. امام صادق فرمود: «مَنْ‏ مَنَعَ‏ حَقّاً لِلَّهِ» حق خدا را ندادي. حق خدا فقط واجب نيست. نگوييد: ما زکات واجب را داديم. خمس واجب را داديم. نه! زکات دو تا است. واجب و مستحب، «مَنْ‏ مَنَعَ‏ حَقّاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْفَقَ فِي بَاطِلٍ مِثْلَيْهِ»‏ (كافي، ج3، ص506) هرچه در راه خدا ندادي دو برابرش را بايد در راه باطل بدهي. «من مَنَعَ ماله من الأخيار صرّف اللّه ماله الي الاشرار» به خوب‌ها ندادي. به اهل خير ندادي، به بستگان ندادي، همان مقدار بايد به اشرار بدهي. صد هزار تومان در راه خدا ندادي، دويست هزار تومان در راه باطل خواهي 
حاج آقاي حسيني: دو قصه بگويم که يک تنوعي در بحث شود. «ذلک احمدُ سُبلها» در کتاب فوايد الرضويه که شرح حال علماي بزرگ شيعه هست، مي‌خواندم. مرحوم محدث قمي نوشته است. ايشان به شرح حال مرحوم شيخ جعفر کاشف الغطاء رسيده است. استاد صاحب جواهر بوده است. صاحب جواهر با آن عظمت که نامش شهره آفاق است، ايشان استاد او بوده است. حتي يکبار گفتيم که به صاحب جواهر گفتند: تو چرا جواهر الکلام را نوشتي؟ به جاي اينکه اين کتاب را مي‌نوشتي شرحي بر کتاب استادت کشف الغطاء مي‌نوشتي و حق استادت را هم ادا مي‌کردي؟ گفت: از بس کتاب استادم پيچيده است من نمي‌توانم شرح آن را بگويم. من مستقل بنويسم راحت‌تر هستم. حدود 210 سال از وفات شيخ جعفر کاشف الغطاء مي‌گذرد. عالم بسيار مهمي بود. مقامات علمي و معنوي فراوان دارد. مرحوم محدث قمي در حالاتش مي‌نويسد از آيات عجيبه‌ي الهي است.
کسي با اين عظمت مي‌گويند: سحر که بلند مي‌شد گريه مي‌کرد. با خودش حرف مي‌زد. مي‌گفت: فکر نکني کسي بودي. تو اول جٌعيفر بودي. جعيفر مصغر جعفر است. مثلاً نام حسن در بچه‌ها را حسنک صدا مي‌زنند. بعد جعفر شدي. بعد شيخ جعفر شدي. بعد شيخ العراق شدي. حالا رئيس الاسلام شدي. ولي هنوز همان جعيفر هستي!! خودت را گم نکني. شخصي با اين عظمت وقتي براي نماز به مسجد مي‌آمد خودش شخصاً در صف‌ها مي‌گشت پول براي فقرا جمع کند. مي‌گويند: يک روزي پول به فقرا داد، تمام شد. يک فقيري از راه رسيد. پول تمام شده بود. گفت: سهم من! فرمود: دير آمدي. يک جسارتي کرد. وقتي جسارت کرد، مرحوم شيخ جعفر کاشف الغطاء دوباره گشت و گفت: به آبروي ريش من، اين دامن مرا براي اين فقير از پول پر کنيد!
يکوقتي آمد نماز بخواند، دير آمده بود. وقتي دير آمد مردم فکر کردند ديگر ايشان نمي‌آيد، هرکسي نماز فرادي خواند. وقتي ايشان آمد، ديد مردم فرادي خواندند، خيلي ناراحت شد. گفت: در جمع شما يک نفر عادل نبود پشت سر او بايستيد و نماز بخوانيد؟ ديد يک تاجري يک گوشه ايستاده و دارد فرادي مي‌خواند. خودش کاشف الغطاء رفت پشت سر او به جماعت ايستاد. اقتدا کرد، او که ايستاد همه آمدند ايستادند. تاجر نمازش که تمام شد،گفت: من را کشتي! چه کاري بود با من کردي؟ گفت: بلند شو نماز عصرت را هم بخوان ما به تو اقتدا کنيم. بايد نماز عصر را هم بخواني که مردم… گفت: من در نماز اول هم مُردم! گفت: اگر مي‌خواهي من تو را رها کنم بايد دويست اشرفي بدهي که من به فقرا بدهم! تاجر گفت: هزار اشرفي از من بگير، نماز عصر را خودت بخوان! پول را از او گرفت و گفت:صبر کن پول را بين فقرا تقسيم کنم و بعد نماز عصر را مي‌خوانيم.
ما فکر نکنيم اگر عنواني داريم، شخصيتي شديم،آهسته بياييم و برويم. امام رضا به امام جواد نامه نوشت: پسرم، عزيزم! «انما اريد ان يرفعک الله» من دلم مي‌خواهد خدا تو را بالا ببرد. از خانه که بيرون مي‌آيي از در اصلي بيا که فقرا و نيازمندان تو را ببينند. عزت و رفعت فقط با پول هم نيست. پول داري با پول، نداري از  راه دیگر

منبع: برنامه سمت خدا

 2 نظر
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مهدویت۱۲

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اخلاق
  • اعتقادی
  • اقتصادی
  • اهل بیت علیهم السلام
  • بدون موضوع
  • تاریخی
  • تربیتی
  • تفسیر
  • تقویت حافظه
  • حجاب
  • حدیث
  • دل نوشته
  • دوست یابی
  • راه سلوک
  • سبک زندگی
  • سلامت
  • سیاسی
  • شهدا
  • عبادی
  • فرهنگی
  • فضای مجازی
  • مناسبتی
  • مهدویت
  • نهج البلاغه
  • ولایت
  • پاسخ به شبهات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران

آمار

  • امروز: 50
  • دیروز: 87
  • 7 روز قبل: 1535
  • 1 ماه قبل: 4659
  • کل بازدیدها: 152650

رتبه